وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان

وبلاگ حقوقی وحید چرخکاریان
وکیل پایه یک دادگستری و مشاور حقوقی
آخرين مطالب
لينک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان   ----------------------- وبلاگ حقوقی چرخ کاریان ///////  وکیل / وکالت / وکیل دادگستری / سایت حقوقی / مشاوره حقوقی و آدرس charkhkarian.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





فقط قرار بود به یک جشن تولد برود و همه را غافلگیر کند ولی این غافلگیری یک اسلحه واقعی، چک پول تقلبی و موادمخدر و پرونده سرقت خودرو هم داشت. وقتی نیروی انتظامی به وی ایست داد، راهی برای رسیدن به جشن تولد وجود نداشت. 

 

موهای مجعد و کوتاه و تیپ کردی ،او را به مردان شبیه کرده است. می گوید یک خواهر دوقلو دارد که از لحاظ چهره شبیه یکدیگر هستند. تنها یک تفاوت، کار آنان را راحت کرده و آن خالی است که پایین تاج ابروی سمت چپ افسانه است. فقط این خال باعث می شد در دوران مدرسه شیطنت ها و امتحان دادن به جای یکدیگر لو برود.

 

افسانه، چند سال داری؟ 

34 سال. 

 

جرمت چیست؟ 

تیپ مردانه داشتم. 

 

ازدواج کرده ای؟ 

بله. من مطالب شما را همیشه می خوانم. می دانم که باید از زندگیم بگویم، پس می گویم که من دوبار ازدواج کردم. از همسر اول یک دختر 17 ساله و از همسر دوم دو پسر 15 ساله و 6 ساله دارم. تا اول راهنمایی درس خوانده ام. این زندگی من بود. 

 

یعنی تمام زندگیت همین دو سه جمله است!؟

خوب، بپرسید جواب بدهم. 

 

همسر اولت فوت کرد یا طلاق گرفتی؟ 

طلاق گرفتم. 

 

چرا؟ 

همسرم شکاک بود. من و خواهرم مستانه دختران واقعی خانواده نبودیم. بعدها فهمیدم طی بمباران قصرشیرین توسط عراق، من و خواهرم تمام خانواده مان را از دست داده بودیم. یکی از دوستان پدرم ما را از زیر آوار بیرون آورد و به تهران برده بود. او و همسرش ما را بزرگ کردند. شباهت من و مستانه آن قدر زیاد بود که مجبور شدند کلاس ما را از هم جدا کنند چون خواهرم خیلی درس خوان بود و من بازیگوش و او مجبور می شد به جای من هم امتحان بدهد. سر جلسه امتحان مستانه خال روی صورتش می گذاشت. سر همین همیشه با یک دستمال کاغذی صورتمان را پاک می کردند تا ببینند کلک نزده باشیم. 

اما بعد از ازدواج من زندگی خوبی نداشتم و خیلی لاغر شده بودم. شناسایی ما برای خانواده راحت تر شده بود. همسرم می گفت پدر و برادرانت نامحرم هستند. چرا در مقابل آنان، چادر سر نمی کنی؟ ببینید خانواده کیست؟ حتماً باید پدر و مادر واقعی ام بودند تا خانواده ام باشند؟ پس این خانواده که از کودکی من و خواهرم را با شناسنامه به اسم خودشان بزرگ کرده بودند، پدر و مادرم نبودند؟ 

 

تو وخواهرت کی فهمیدید که دختران واقعی این خانواده نیستید؟ 

همسرم گفت.

 

او از کجا می دانست؟

شب خواستگاری، پدرم او را به کناری کشید و گفته بود مسئله ای می خواهم بگویم که دوست دارم قبل از دیگران، از خودم بشنوی. پدرم خواسته بود واقعیت را بگوید ولی شوهرم بعداً علیه زندگیم استفاده کرد تا آن که مجبور شدم با داشتن دخترم، طلاق بگیرم. 

 

واکنش تو پس از فهمیدن حقیقت چه بود؟

به خانه پدرم رفتم تا خودم از زبان آنها ماجرا را بشنوم. وقتی فهمیدم موضوع حقیقت دارد، گفتم چرا تا حالا نگفته بودید؟ مادرم گفت لزومی نداشت که بگوییم. تو و خواهرت هیچ تفاوتی با بچه های خودمان نداشتید. واقعیت هم همین بود، هرگز تبعیضی احساس نکرده بودیم. شنیدن این حرف برای من و خواهرم مثل یک شوک سنگین بود. 

 

چند سال داشتی که طلاق گرفتی؟ 

18 سال. 

 

راهی برای تغییر اوضاع و طلاق نگرفتن وجود نداشت؟ 

نه، متأسفانه شوهر شکاکم، به هر بهانه ای مرا کتک می زد. دیگر نمی توانستم به آن زندگی ادامه دهم. 

 

در چند سالگی دوباره ازدواج کردی؟ 

در 21 سالگی. 

 

رفتار همسر دومت چگونه بود؟ 

خیلی خوب. البته وقتی پسر کوچکم 2 سال و 5 ماه داشت، برای مدت 6 ماه به رومانی رفت. می خواست کارهای اخذ اقامت را انجام دهد ولی من مخالف رفتن به خارج از کشور بودم. چون دخترم گفته بود که تو به خارج بروی، خودم را می کشم. من آخر هر هفته دخترم را می دیدم. اگر به رومانی می رفتم تا 5 یا 6 سال نمی توانستم او را ببینم. بازگشت شوهرم طولانی شد. البته فقط به خاطر موضوع زندانی شدن من برگشت والا نمی آمد. 

 

چه شد که از تیپ مردانه استفاده کردی؟ 

بعد از رفتن شوهرم احساس تنهایی می کردم. قرار بود با دوستان به یک جشن تولد در ابتدای شهر چالوس برویم. یک پارتی بود. دوستانم گفتند تو چه لباسی می پوشی؟ گفتم بعداً می فهمید، می خواستم همه را غافلگیر کنم. تصمیم گرفتم لباس مردانه بپوشم. به میدان امام حسین رفتم و یک دست کامل کت و شلوار مردانه و کروات خریدم و در خانه پوشیدم. برای تکمیل تیپ، موهایم را در آرایشگاه دوستم کوتاه کوتاه کردم. تقریباً در حد موهای سربازها! آن موقع موهایم بلند بود. موی بلند خسته ام می کرد. کلتی هم مثل پلیس ها زیر کتم بستم. آرزو داشتم یک پلیس مخفی باشم. درست مثل فیلم ها!

 

اسلحه را از کجا تهیه کرده بودی؟

ماشین ماکسیمای شوهرم را خودم استفاده می کردم. چند بار دوستان آن را امانت گرفته بودند ولی یک بار ماشینم را دزد برد. به آگاهی رفتم و گزارش مفقود شدن ماشینم را دادم. اما چند روز بعد یک نفر زنگ زد و گفت شیرینی بده تا ماشینت را تحویل بگیری. به آدرسی که در کرج داده بود، رفتم. پولی دادم و ماشین را کنار خیابان تحویل گرفتم. فهمیدم کار دوستانم بوده، دیگر به آگاهی نگفتم که ماشینم را پیدا کرده ام. با کمال تعجب یک کلت در داشبورد ماشین بود. نفهمیدم مال کیست. در ماشین جا مانده بود. من هم آن را نگه داشتم. کاش به پلیس تحویل می دادم. 

 

چرا آرزو داشتی پلیس شوی؟ 

بسیار به پلیس شدن علاقه داشتم ولی به خاطر پایین بودن سطح تحصیلم، قبول نکردند. لباس پلیس مردانه برایم جالب و مثل آرزو بود. البته آن شب فقط اسلحه ام مثل پلیس ها بود.

 

ادامه بده، چه شد که دستگیر شدی؟ 

همان طور که در جاده می رفتم، یک ماشین وانت نظامی با پلاک سبز به من مشکوک شد و با اشاره گفت کنار بروم. اهمیتی ندادم. آنها هم انگار با بی سیم اطلاع داده بودند. وقتی دیدم غیر از آن ماشین، پلیس هم دنبال ماشین می آید، برای نجات خودم، چند تا گلوله شلیک کردم. آنها هم شلیک کردند تا اینکه در میدان امیرکبیر، چرخ ها را با گلوله پنچر کردند و من نتوانستم فرار کنم. وقتی پلیس مرا دستگیر کرد، گفتم من زن هستم. بعد مرا به اینجا منتقل کردند. 

 

زمانی که دستگیر شدی، غیر از اسحله، چیز دیگری در ماشینت بود؟ 

یک تراول جعلی 200 هزار تومانی که بابت یک طلب گرفته بودم ولی وقتی فهمیدم جعلی است با صاحبش تماس گرفتم و قرار شد چک را تحویلش بدهم و پول نقد بگیرم. یک سانت کراک هم داشتم. 

 

معتاد بودی؟ 

بعد از طلاق، مدت 8 ماه اعتیاد داشتم، اما وقتی با همسر دومم آشنا شدم، در بیمارستان ترک و سم زدایی کردم. خونم را عوض کردند و اعتیاد را کنار گذاشتم. ولی وقتی همسر دومم به رومانی رفت مواد را با کراک شروع کردم. همسرم از طریق دوستانم این موضوع را فهمید ولی من گفتم سم زدایی کردم و موضوع اعتیادم تمام شده است. شوهرم خبر ندارد که من حتی یک نخ سیگار می کشم. به طور کلی با سیگار و مواد مخالف است. 

 

هنوز به پلیس گزارش نکرده بودی که ماشینت پیدا شده؟ 

نه، آنها به خاطر این موضوع ماشین را توقیف کردند ولی وقتی سند و مدارک ماشین را دیدند، فهمیدند که دزد ماشین نیستم. صاحبش هستم. 

 

همسرت برای چه رومانی را انتخاب کرد؟ 

چون پدرشوهرم در تبریز زندگی می کند و فرش فروش است. فرش های زیادی به رومانی صادر می کند. بیشتر فامیل های شوهرم هم ساکن آنجا هستند. 

 

خانه ات در کدام محل است؟ 

تهرانپارس. 

 

اگر قرار باشد با همسر و پسرهایت به رومانی بروی، نمی توانی اجازه دخترت را از پدرش بگیری؟ 

نه، او اجازه نمی دهد. دخترم را ممنوع الخروج کرده تا به خارج نبرم. 

 

همسر اولت دوباره ازدواج کرده؟ 

بله. البته خیلی خوشحالم که همه زن باباها بد نیستند. زن بابای دخترم زن خوبی است. وقتی بیرون بودم اگر دخترم او را اذیت می کرد به من زنگ می زد و می گفت. ما تماس تلفنی زیادی داشتیم. دخترم او را دوست دارد. روزهای پنج شنبه به خانه شوهر سابقم می رفتم و دخترم را با خود به خانه خودم می بردم و عصر جمعه برمی گرداندم. 

 

حالا دخترت می داند که در زندان هستی؟ 

نه، نمی داند. خواهرم به او گفته بود مادرت به رومانی رفته، فکر کردم افسرده و ناراحت می شود یا بلایی بر سر خودش می آورد. به خواهرم گفتم حقیقت را به او بگو. خواهرم گفته بود یک مشکل کوچک برای مادرت به وجود آمده که فعلاً در زندان است. وقتی به خانه مادرشوهر سابقم زنگ زدم دخترم گفت مامان می دانستم که بدون خداحافظی نمی روی و حتماً مشکلی برایت به وجود آمده!

 

بزرگترین آرزویت چیست؟ 

آرزوهای زیادی برای خودم و خانواده ام دارم. اما یک آرزویم باعث شد تا به اینجا بیایم. من آرزو داشتم پلیس شوم ولی قبول نمی کنند. چون تحصیلاتم پایین است. حالا هم با این سابقه دیگر محال شد! وقتی در آگاهی بودم از تلویزیون برای مصاحبه آمده بودند. من یک کلمه حرف نزدم. چون به نظر خودم جرمی نداشتم! فقط می خواستم دوستانم را غافلگیر کنم.

 

وقتت را در زندان چگونه سپری می کنی؟ 

در کلاس قالی بافی شرکت می کنم. اینجا در حال ادامه تحصیل هستم و می خواهم تا جایی که بتوانم درس بخوانم. شاید مصلحت بود که به زندان آمدم. شاید مصلحت این بود که هرگز به پارتی دخترها و پسرها نرسم. می دانید من نماز نمی خواندم. حالا در زندان نماز می خوانم. حداقل برای خودم این پیشرفت بزرگی است. اگر دستگیر نمی شدم شاید در تنهایی و نبود همسرم به سوی خیلی از مسایل کشیده می شدم. 

 

تو حالا در مقابل همسری که به خاطرت از خارج برگشته، می توانی سرت را بالا بگیری ولی اگر فاسد می شدی، برای همیشه عشق خانواده و زندگی سعادتمندانه را از دست می دادی! 

درست است. من در این مدت توانستم خودم را از مسایل کثیف دور نگه دارم. اگر می خواستم به مهمانی بروم برای این بود که جمع های شلوغ را دوست داشتم. من از تنهایی دوباره معتاد می شدم که خداوند در یک زمان مناسب، مانعم شد. من همیشه شکر می کنم. 

 

خانواده ات به دیدنت می آیند؟ 

بله. تمام خانواده ام می آیند. حتی همسرم هم از وقتی برگشته، هر هفته به دیدنم می آید. 

 

اگر بخواهی یک جمله به خوانندگان مصاحبه ات بگویی، چه خواهی گفت؟

خداوند در قلب همه است، فقط کافی است. خودمان گرمایش را احساس کنیم.

 

چگونه؟

با توکل به خودش.

 

برداشت آخر: 

افسانه می داند که راه زندگیش را گم کرد ولی خیلی زود دوباره می تواند راهش را پیدا کند. کمی اراده می خواهد. امیدواریم پس از آزادی نمازش را ترک نکند. نماز می تواند انسان را از پای گذاشتن به باتلاق های گناه مصون نگه دارد. زندگی آینده افسانه در ایران یا رومانی به خودش ارتباط دارد ولی کاش همسر دومش راضی به ماندن در ایران می شد تا دختر افسانه تنها نماند. کاش افسانه برای خودش هم خوش قول باشد. به خودش قول بدهد با مواد و تیپ مردانه برای همیشه خداحافظی کند. او می تواند زندگی خوبی در کنار همسر دومش داشته باشد.

 

منبع : روزنامه حمایت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





: مرتبه
[ برچسب:, ] [ ] [ چرخکاریان ( وکیل پایه یک دادگستری ) ]
درباره وبلاگ

خوش آمدید ........................................ قبول وکالت در کلیه دعاوی حقوقی ، کیفری ، ثبت و... ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,, در کلیه محاکم استان تهران ، البرز و یزد ..............................................
ترمينولوژي حقوق
امکانات وب
وب سايت حقوقدانان جوان ايران

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 10
بازدید هفته : 34
بازدید ماه : 24
بازدید کل : 207661
تعداد مطالب : 264
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت

موسسه حقوقی چرخ کاریان

این صفحه را به اشتراک بگذارید